
زمان مطالعه: ۲ دقیقه
جرج اورول با هنر کلمات در ساخت ایدهها و تغییر آنها آشنا بود. او کتاب ۱۹۸۴ را زمانی نوشت که جنگ سرد تازه پا گرفته بود و این کتاب هشداری بود تا نشان دهد دولتهای اقتدارگرا به بهانه جنگ و حضور دشمن همیشگی تا کجا میتوانند پیش بروند و چگونه میتوانند ریزترین جزئیات زندگی شهروندان را کنترل کنند.
انتشار ۱۹۸۴ در زمان خودش (یعنی سال ۱۹۴۹) تلنگری بود به مردمی که تازه دیکتاتوری نازی را از سر گذرانده بودند. این مردم در روزگاری زندگی میکردند که شوروی در حال کشیدن پرده آهنین میان خودش و دنیا بود و آمریکا با استفاده از بمب اتم دو شهر را خاکستر کردهبود و پشیمانیای از این بابت نداشت.
اما دنیای کتاب دنیایی وارونه و معکوس است. در دنیای کتاب حقیقت یعنی همان دروغ، صلحی وجود ندارد و همیشه حرف از جنگ است. فراوانی نیست و جیرهبندی زندگی روزمره است و عشق وجود خارجی ندارد. تنها محرومیت است و بس.
اما این همه ماجرا نیست. برادر بزرگ (ناظر کبیر) از طریق قدرت نظارت بینظیر «تلهاسکرینها» و تلاشهای پلیس اندیشه بر همه چیز ناظر است و عشاق و مظنونین را دستگیر میکند. تلهاسکرین دستگاهی است که از طریق آن کوچکترین صدای شهروندها و کوچکترین حرکات آنها ضبط و کنترل میشود. در این شهر زندگی خصوصی معنایی ندارد و ناظر کبیر در همه جا حاضر است.
وینستون اسمیت که خودش کارمند وزارت حقیقت است از همین طریق دستگیر میشود. او به ظاهر شهروند و کارمندی عادی و سر به زیر به نظر میرسد اما احساس خوبی ندارد و در نهان از حزب و هر آنچه گه مربوط به آن باشد متنفر است. او و جولیا تصادفا یکدیگر را پیدا میکنند و میفهمند که در این احساس تنفر تنها نیستند.
تنها کمی آزادی کافی بود تا آنها پوسته حقیقی خودشان را به یکدیگر نشان دهند. اشکال اینجا بود که در این نمایش آنها تنها نبودند. به برکت حضور تلهاسکرینها و خیانتها جولیا و وینستون دستگیر میشوند و میفهمند دشمنی وجود ندارد و حتی دشمن بزرگ جامعه هم ساخته دست همان حکومتی است که برای نظارت به همین دشمن نیاز دارد.
نوشته چرا مردم همچنان ۱۹۸۴ میخوانند؟ اولین بار در مجلۀ 30بوک. پدیدار شد.
By accepting you will be accessing a service provided by a third-party external to https://ketabads.ir/