رمان روایت مبارزه تلخ میان کشاورزان فلسطینی است با عثمانیان و انگلیسیها و مهاجرین یهودی. نصرالله به شیوایی و لحنی گیرا تاریخی ۱۲۹ ساله را روایت میکند. تاریخ چند نسل و دودمان و حماسههایی آنها میآفرینند. رمان زمان اسبهای سفید البته کتابی صرفاً تاریخی نیست. داستان عشقها و دلدادگیها و پیوندها و گسستها است. راویت واقعگرا و درعین حال جادویی ابراهیم نصرالله یادآور آثار باشکوه ادبیات جهان است. داستانی که در آن اسبها هم نقشآفرینند و جایگاهی ویژه دارند و هم محل توجه و محبت. آنها همراه و همگام و محبوبند. نصرالله همزمان عشق و دلدادگی و زمین و آزادی را به تصویر میکشد.
یک شب زین حمامه را کنار گذاشت. فکر کرد هیچ چیز نباید او را از حمامه جدا کند. از دامنه کوه پایین آمد. به گوشهی دشتِ دور از خانههای روستا رسید. لباسهای خود را درآورد، بادقت آنها را تا کرد و زیر تنهی درخت زیتونی گذاشت و بر پشت حمامه پرید.
یک شب کامل راه رفتند، برای لحظهای هم توقف نکردند. احساس کرد که اسب بال درآورده و در آسمان پرواز میکند رشتههای سپیدهدم به چشمش خورد، ولی تن خود را حس نمیکرد و آن را تشخیص نمیداد. گویا به رگ و پی چسبیده بودند. گویی از اول برای هم زاده شده بودند. درک کرد که حمامه به آن اندازه رسیده که تن او را بشناسد. انگار جسد حمامه با پیکرش یکی شده. به تنهی درخت جایی که لباسش را گذاشته بود برگشت.
پایین آمد. لباسش را پوشید و وقتی که به سوی اسب رفت چیز غریب غیرقابلوصفی دید، حمامه تبدیل به اسب نر شده بود.
از متن کتاب
کتاب ادز مرجعی برای معرفی کتابهای ناشران و نویسندگان به دوستداران فرهنگ و ادب و کتاب به صورت رایگان می باشد
ما 78 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم